مادرانه
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ب.ظ
قبل ازشهادت دوکبوتر به خانه مان می آمدند پدر شهید با دان پاشیدن به آنها غذا می داد وبا آنها گفتگو می کرد واین کبوترها شاید همدم ومونس او بودند وحرفهای اورا گوش می دادند وزمانی که عبدالله درکردستان به شهادت رسید درروز تشیع جنازه درمنزلمان بودند وبر روی تابوت شهید پرواز می کردند وما به خیال اینکه که اینها رفتند ودیگر برنمی کردند دیدیم درمراسم چهلم وسالگرد شهید همان دوکبوتربه منزل ما آمدند .شاید باورتان نشود که با بیان گفتن خاطره شهید اشگ از چشم های خبرنگاران جاری می شد.
ومادرشهید به بیان خاطره دیگری از شهید اشاره کرد وگفت : بعداز شهادت وآوردن جنازه شهید به منزل دستم رازیر سر شهید قراردادم وبا او نجوا می کردم وبا این عبارت که رفتی ومرا تنها گذاشته وبه آرزویت که شهادت بود رسیدی دیدم که لبخند به من زد وباز لب خودش رابست .
۹۵/۰۴/۲۴